دست هایم رابرای تمام آرزوهایمبسوی تو دراز کردماما گویا من خواب بودم،و تو یک رویا...دست هایم را می خواستم با تو یکی کنمبه سوی من اماتنها انگشت اشاره ی تو بودو یک تهدید:اگر دستهایت را بگیرم،می سوزی!نمی دانستی که سالهاستدر مردمک چشمانتخاکستر شده ام. + نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر ۱۴۰۲ساعت 15:11  توسط نسرین | ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 34 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 0:30